تدبّر قلب مجرد در قرآن
خداوند سبحان ميفرمايد: (أفلا يتدبّرون القران أم علي قلوب أقفالها)( سوره محمد، آيه 24 )گذشته از حجيت ظاهر قرآن و امكان استنباط معارف از آن و نيز تشويق و ترغيب به تدبّر و انديشيدن در قرآن، از اين آيه بر ميآيد كه متدبّر در قرآن همان قلب مجرد است،
نه قالب يا حس مادي و نيز قلب را دري است كه گاهي باز ميگردد و گاهي بسته ميشود و نيز قلب داراي قفل ويژهاي است كه با آن بسته ميشود و كفر و نفاق و امثال اين حجابهاي ظلماني قفلهاي قلب هستند كه انسان را از تدبر در قرآن باز ميدارند.در مقابل، ايمان و خلوص و امثال آن اوصاف وجودي كمالي، كليدهاي قلباند كه آنرا باز كرده، زمينه تدبر در قرآن را فراهم ميآورند؛ به شرط آنكه پرده گناه كه قفل قلب است، وجود نداشته باشد.
اگر گناهكار، به جهل مقابل علم گرفتار نباشد و به انحصار شناخت با معيار حس و نيز انحصار موجود در محسوس معتقد نباشد و غيب را خرافهاي غير موجود نپندارد و در قرآن تدبّر كند، به اندازه لازم از معارف قرآني بهره ميبرد و حجّت بر او تمام است، هر چند به دريافت معارف بلند قرآني موفق نميشود و باب غيب به روي او گشوده نميگردد تا آنكه غيب را روياروي مشاهده كند. چون اگر گناه از جهت گناه بودنش مانع درك مقدار لازم از معارف باشد، عليه كفار و منافقان نميتواند حجت باشد. زيرا فرض آن است كه آنان به سبب گناهكار بودنشان از مقصود براهين قرآني براي توحيد و نفي شرك و امثال آن آگاه نميشوند.
از طرفي اگر فرض شود علم به حق بر ايمان به آن و ترك گناه وابسته است، دچار دور باطل شدهايم. پس منظور از مانع شناخت بودن گناه اين است: هنگامي كه گناهكار رو به سمت باطل داشته، به آن مشتاق شود، فريب آن را بخورد، به سمت تدبّر و انديشه در قرآن تمايل ندارد، همان قرآني كه وي را به حق و شادماني به آن دعوت كرده، به پرهيز از باطل و فريب نخوردن از آن هدايت ميكند. شايد بدين جهت بعضي از گناهكاران انگشتان خود را در گوش قرار داده، لباس خود را بر سر ميكشند تا صداي دعوت پيامبر را نشنوند.
خداوند از قوم حضرت نوح(عليهالسلام) چنين حكايت ميكند؛ (و إنّي كلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أصابعهم في اذانهم و استغشوا ثيابهم و أصرّوا و استكبروا استكباراً) (سوره نوح، آيه 7.) و از اين قبيل است آيه (ألا إنّهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه ألا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرّون و ما يعلنون إنّه عليم بذات الصّدور).( سوره هود، آيه 5. ) زيرا اين پنهان شدن گاهي به سبب ناداني به عدم انحصار موجود در محسوس و اسطوره نبودن غيب است و گاهي به سبب بيزاري از شنيدن حق، به گونهاي كه با شنيدن سخنان حق بر بيزاري او افزوده ميشود، مانند شخص زكام كه از بوي مشك گرفته ميشود.
فرموده حضرت رضا(عليهالسلام) به بعضي از اين مطالب اشاره دارد. درباره كساني سخن ميگويد كه از انتخاب خدا و اختيار رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت ايشان روبرگردانده، به اختيار و انتخاب خود تكيه ميكنند، در حالي كه قرآن به ايشان ندا ميدهد: (و ربّك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله و تعالي عمّا يشركون)( سوره قصص، آيه 68 ) و نيز ميفرمايد: (أفلا يتدبّرون القران أم علي قلوب أقفالها… ).
آنجا كه حضرت(عليهالسلام) استدلال ميكند كه قفل قلبها و گناهان آن، ايشان را از تدبّر در آيات باز ميدارد؛ آياتي كه دلالت ميكند بر اينكه تعيين و نصب امام در دستان آنان و به اختيار ايشان نيست، در صورتي كه اگر در قرآن تدبّر كنند، قطعاً در مييابند كه تعيين امام(عليهالسلام) به اختيار و انتخاب خداوند سبحان است.
قرآن حكيم از منظر امامرضا (ع)