یک ساعت بدون گناه
21 بهمن 1394 توسط بهالو
یکی از اقوام ما ضد انقلاب بود و انقلاب را قبول نداشت ! کاظم خیلی به خانه آنها رفت وآمد می کرد.
یک روز به او گفتم :
-«شما که می دانید فلانی ضد انقلاب است پس چرا به خانه اش می روید ؟»
کاظم گفت :
-«فلانی آگاهی ندارد و چیزی نمی داند . »
بعد از سکوتی طولانی ادامه داد :
-«آنها رو ارشاد می کنم . خانواده اش اهل نوار و ترانه هستند و همین یک ساعت حضور من باعث می شود تا گناه نکنند . همان یک ساعت برایم ارزشمند است ، چون با ورودم ترانه رو خاموش می کنند .»
آن قدر کاظم به آنجا رفت وآمد کرد تا آنها هم به امام و انقلاب علاقه مند شدند .
خاطره ای از شهید محمد کاظم حبیب
راوی : همسر شهید