تفسیر الرحمن
16 شهریور 1390 توسط بهالو
تفسير الرحمن مقام رحمانيت كه مقام بسط وجود ، و مقام رحيميت كه مقام بسط كمال وجود است ، از مقام مشيت مطلقه و مقام كثرت و تعين سرچشمه مى گيرد؛
و آن نسبته به اين دو، حكم جمعى دارد و به همين دليل الرحمن الرحيم در آيه بسم الله الرحمن الرحيم تابع اسم الله قرار داده شده اند و ابن عربى در كتاب بتوحات خود گويد: جهان با بسم الله الرحمن الرحيم پديد آمد . رحمت رحمانى مقم بسط وجود است و رحمت رحيمى مقام بسط كمال وجود پس وجود با رحمت رحمانى پديدار شد و هر پديده اى با رحمت رحيمى است به كمال معنوى و هدايت باطنى خويش مى رسد و بدين لحاظ وارد شده است : اى رحمان در اين سراى و رحيم در آن سراو رحمان به همه آفريده ها و رحيم تنها به مؤ منان پس با حقيقت رحمانى خويش وجود را بر ماهيات معدوم و هياكل نيست شونده ارزانى داشته باشد و حقيقت رحيمى همه را به راه راست خود رهنمون شده ست و ظهور است سلطنت رحيميت حق تعالى و طلوع دولت آن در عالم آخرت بيشتر است و در برخى آثار آمده است : اى رحمان در اين و آن سرا و هم رحيم در اين و آن و اين بدان اعتبار است كه خداوند عشق طبيعى را در هر موجودى نهاده و سير بسوى كمال و گام نهادن روبه مقام شايسته وى را در حيات دنيا و. و روز درويدن محصول كار بدو واگذارده است ؛ و هر كدام را به فعليت و كمال لايق آن رسانيده است ؛ اما نفسهاى پاك و ناآلود را به مقامهاى قرب الهى و كرامتها و حيوانى و شيطانى را به جنهم و دركات و عقربها و مارهاى آن هر كدام به حسب آنچه كه كشته است چرا كه نيل به اين مراتب براى نفوسهاى واژگون اهريمنى و غير آن كمال است ، گرچه نسبت به نفسهاى پاك و مستقيم انسانى نقص و كاستى است . و اما نظر به طريقه شيخ محبى الدين عربى مساءله رحيميت خداوند در دو عالم روشن است چه صفت ارحمن الراحمين نزد صفت منتقم شفاعت مى كند و دولت از آن او مى شود و منتقم تحت سلطه و فرمايش قرار ميگيرد و رحمانيت و رحيميت يا ذاتى است و يا فعلى . پس خداوند تعالى دارارى رحمت رحمانى و رحيميت ذاتى است كه عبارت است از تجلى براى ذات ، و ظهور صفات و اسما و لوازم آنها، كه همان اعيان ثابت باشد، به نوع ظهور علمى و كشف تفصيلى در عين علم اجمالى ، در حضرت همچنين خداوند دارنده رحمت رحمانى و رحيمى فعلى است كه عبارت است از تجلى ذات در لباس افعال ، به طريق بسط فيض و كمال فيض بر اعيان و اظهار كردن عينى آن طورى كه مطابق غايت كامل و نظام اتم الهى باشد و اين يكى از وجوه تكرار « الرحمن الرحيم » در فاتحه كتاب تدوينى (قرآن ) است ؛ چه اين كتاب با كتاب تكوينى تطابق كامل دارد به ديگر سخن ، ظاهر صورت باطن است ، و لفظ و عبارت همان تجلى حقيقت و معنا در لباس شكلها و صداها، و همان بر تن كردن قالبها و هيئتهاست پس اگر « الرحمن الرحيم » در « بسم الله الرحمن الرحيم » وصف كلمه « الله » قرار داده شود، اشاره به رحمانيت و رحيميت ذاتى بوده و آن « الرحمن الرحيم » كه بعد مى آيد اشاره به رحمانيت و رحيميت فعلى خواهد بود و « الله » در « الحمدلله » اشاره به الوهيت فعلى و جمع تفصيلى الرحمن و الرحيم فعلى است و« الحمد » به معناى عالم مجردات و نفوس اسفهبديه است كه حيثيتى جز حمد كردن وكمال منعم را اظهار نمودن ندارند و در سلسله وجود چيزى كه تماما حمد باشد، بدون شائبه كفران نيست جز اين عوالم نورانى ، چه اينها در نظر اهل ذوق و عرفان انيات صرفند و ماهيتى از خود ندارند و « العالمين » عوالمى است پايين تر از آن عوالم . بنابراين معنا چنين خواهد بود: به نام خداوندى كه دارنده رحمت رحمانى و رحيمى ذاتى است ، تمامى عوالم حمد گشوده شد؛ عوالمى كه تعيين الوهيت مطلق در مقام فعلند و صاحب مقام ربوبيت و تربيت براى ديگر مراتب از موجوداتى هستند كه دون مقام مقدسانند، كه عبارتند از ملائكه روحانى از ملائكه صافات و ملائكه مدبرات و صاحب رحمت رحمانى و رحيمين فعليند كه به معناى مقام بسط وجود و كمال وجود در حضرت شهادت است ؛ و صاحب مالكيت و قابضيت در روزى هستند كه همه به سوى آنها باز مى گردند. زيرا بازگشت به اينان به خداست ، چه اينها ظهور ذات باريند، و ظهور هر چيز غير از آن نيست بلكه خود آن است . و اگر الرحمن الرحيم را صفت اسم در بسمله قرار دهيم كار بعكس شده و معنا چنين خواهد شد، به مشيت خداوند كه اين مشيت داراى رحمانيت و رحيميت فعلى است … و لله در الحمدلله الوهيت ذاتى و الرحمن الرحيم از اوصاف ذاتى اويند و چنين است رب و مالك. قصيرى در مقدمه خود بر شرح فصوص گفته است : اگر وجود را فقط به لحاظ كليات اشياء در نظر بگيريم ، مرتبه اسم الرحمن خواهد بود كه رب اول است و به نامهاى لوح قضا و ام الكتاب و قلم اعلى خوانده مى شود و اگر آن را به اين لحاظ در نظر آوريم كه كليات اشيا را جزئياتى باشد مفصل و ثابت كه پوشيده از كليات هم نيست ، در اين صورت مرتبه اسم الرحيم خواهد بود كه رب نفس كلى است و لوح قدر نام گرفته است ؛ و اين همان لوح محفوظ و كتاب مبين مى باشد نويسنده گويدن اگرچه اين مطلب از يك نظر درست مى نمايد، مناسبتر آن است كه مرتبه اسم الرحمن را مرتبه بسط وجود بر تمام عوالم چه كلى و چه جزئى بدانيم ، و مرتبه اسم الرحيم را مرتبه بسط كمال وجود - به همين صورت - تلقى كنيم زيرا رحمت رحمانى و رحيمى همه چيز را در برگرفته و بر همه عوالم احاطه يافته است ، كه اين دو تعين مشيت وعقل و نفس تعين در تعين هستند. پس بهتر آن است كه بگويم ، اگر به اعتبار بسط اصل وجود ملاحظه شود مرتبه اسم الرحمن و اگر به اعتبار بسط كمال وجود لحاظ گردد، مرتبه اسم الرحيم است و از اين نظر در ادعيه آمده است : بار خدايا از تو به آن رحمتت كه همه چيز را فراگرفته است سؤ ال مى كنم و از نبى مكرم منقول است : خداوند را صد رحمت است ؛ از آن جمله يكى را به زمين فرو فرستاد و ميان آفريده هايش قسمت نمود، و خلق بر اثر آن به يكديگر مهر مى ورزند و بر همديگر مى بخشايند، و نود و نه تا را كنار گذارد و بدانها در روز واپسين بر بندگان خود مى بخشايد يكى از مشايخ سلوك و معرفت ، رضى الله عنه ، در كتاب خود اسرار الصلاة ، در تفسير سوره فاتحه پس از نقل حديث نبوى فوق الذكر چنين آورده است اطلاق الرحمن و الرحيم بر خداوند تعالى از آن رو كه خالق رحمت رحمانى و رحيمى است بدان لحاظ است كه الرحمن و الرحيم قائم به اويند، به نحو قيام صدورى نه قيام حلولى پس رحمت رحمانى او افاضه وجود است كه بر همه آفريده ها گسترده شده : كه ايجاد كردن او رحمانيت اوست و موجودات همه رحمت اويند و رحمت رحيمى او اعطاى هدايت و كمال است به بندگان مؤ منش در اين دينا و جزا و پاداشى است كه از در كرامت بر بندگان خود در آخرت ارزانى مى دارد. پس ايجاد كردن او شامل هم نيكوكار و هم بدكار است تا آن جا كه گويد هر كه جهان را از اين نظر كه از ايجاد حق تعالى برپاست لحاظ كند، گويا به رحمانيت او نگريسته و در خارج جز رحمن و رحمت او نديده و است و هر كه جهان را از نظر كه توسط او پديد آمده بنگرد، گويا جز من به رحمن ننگرسته است نويسنده گويد: او اگر از وجود منبسط آنچه را كه در ميان اهل معرفت شايع است اراده كرده باشد، كه عبارت است از مقام مشيت و الهيت مطلق و مقام ولايت محمدى ، و ديگر القاى كه به حسب نظر و مقامها بر اين مقام اطلاق مى شود، اين با مقام رحمانيتى كه در بسم الله الرحمن الرحيم مذكور آمده تناسبى ندارد و علت آن است كه الرحمن الرحيم دو وصف است كه تابع اسم الله و از تعنيات آن مى باشد، و ظل منبسط الله نه ظل الرحمن و حقيقيت آن حقيقت انسان كامل است و رب انسان كامل كه كون جامع است اسم اعظم الهى است و به الرحمن الرحيم احاطه دارد؛ و بدين جهت بوده كه اين دو در فاتحه كتاب به الرحمن الرحيم احاطه دارد؛ و بدين جهت بوده كه اين دو در فاتحه الهى هم تابع آمده اند.و اگر از وجود منبسط مقام بسط وجود را اراده كرده باشد، گرچه با مقام بحث تناسب و با تدونى و تكوين توافق دارد، با ظاهر كلام وى مخالف است و اما آنچه را هم مذكور داشته ، به اعتبار فناى مظهر و در ظاهر درست تواند بود؛ كه مقام رحمانيت از اين نظر همان مقام الهيت است آن طور كه خداوند فرمود، بگو بخوانيد الله را يا الرحمن را، هر كدام را كه بخوانيد اسماى نيك از آن اوست. و فرمود: رحمن قرآن را آموخت و انسان را آفريد و فرمود: و خدايتان يكى است ، نيست خدايى جز او كه رحمن و رحيم است بدان كه رحمت و راءفت و عطوفت و امثال آن كه از جلوه هاى اسماى جماليه و الهيه است ، خداى تبارك و تعالى به حيوان مطلقا و به انسان بالخصوص مرحمت فرموده براى حفظ انواع حيوانيه و حفظ عالم وجود مطلقا بر پايه آن نهاده شده و اگر اين رحمت و عطوفت در حيوان و انسان نبود رشته حيات فردى و اجتماعى گسيخته مى شد و با اين رحمت و عطوفت حيوان حفظ و حضانت اولاد خود، و انسان حراست از عايله خود و سلطان عادل حفظ مملكت خود ميكند اگر اين رحمت و شفقت و راءفت نبود هيچ مادرى تحمل مشقتها و زحمتهاى فوق العاده اولاد خود را نمى كرد و اين جذبه رحمت و راءفت الهى است كه قلوب را به خود مجذوب نموده و بالفطره حفظ نظام عالم را مى فرمايند. اين رحمت و راءفت است كه معلمين و روحانى و انبياى عظام و اولياى كرام و علماى بالله را به آن مشقتها و زحمتها اندازد براى سعادت نوع خود و خوشبختى دايمى عايله انسانى ، بلكه نزول وحى الهى و كتاب شريف آسمانى صورت رحمت و راءفت الهيه است در عالم ملك ، بلكه تمام حدود و تعزيرات و قصاص و امثال آن حقيقت و راءفت است كه در صورت غضب و انتقام جلوه نموده (278) بلكه جهنم رحمتى است در صورت غضب براى كسانى كه لياقت رسيدن به سعادت دارند، اگر تخليصات و تطهيراتى كه در جهنم مى شود نبود هرگز روى سعادت را آن اشخاص نمى ديدند. بالجمله كسى كه قلب او از راءفت و رحمت به بندگان خدا خالى باشد او را بايد از سلك اين جمعيت خارج كرد و از حق و دخول در عايله بشرى محروم نمود اهل معرفت فرمايند: بسط بساط وجود و كمال وجود با اسم رحمن و رحيم است و اين اسم شريف از امهات اسما، و اسماى محيطه واسعه است چنانچه در كريمه الهيه است : و رحمتى وسعت كل شى ء(279) و فرمايد: ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما(280) . و از اين جهت است كه در مفتاح كتاب الهى اين دو اسم بزرگ تابع اسم اعظم قرار داده شده است اشاره به آن كه مفتاح وجود حقيقت رحمت رحمانيه و رحيميه است و رحمت سابق بر غضب و از اين باب اهل معرفت گويند: ببسم الله الرحمن الرحيم ظهر الوجود(281). و اين اسم رحمت كه شعب آن راءفت و عطوفت وامثال آن از اسماى صفاتيه و افعاليه است اسمى است كه حق تعالى بيشتر خود را به آن معرفى فرموده ، و در هر يك از سور قرآنيه آن را تكرار فرموده تا دلبستگى بندگان به رحمت واسعه آن ذات مقدس روزافزون شود و دلبستگى به رحمت حق منشاء تربيت نفوس و نرم شدن قلوب قاسيه شود با هيچ چيز مثل بسط رحمت و راءفت و طرح دوستى و مودت نمى توان از دل مردم را بدست آورد و آنها را از سركشى و طغيان بازداشت ، و لهذا انبياى عظام مظاهر رحمت حق جل و علا هستند، چنانچه خداى تعالى معرفى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را فرموده در آخر سوره توبه ، كه خود سوره عضب است به اين نحو: لقد جائكم رسول من اءنفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ وف رحيم (282) و در شدت شفقت و راءفت آن بزرگوار بر همه عايله بشرى بس است آيه شريفه اول سوره شعراء كه فرمايد: لعلك باخع نفسك الا يكونوا مؤ منين (283) و در اوايل سوره كهف كه فرمايد: فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤ منوا بهذا الحديث اءسفا (284) سبحان الله ! تاءسف به حال كفار و جاحدين حق ، و علاقمندى به سعادت بندگان خدا، كار را چقدر به رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، تنگ نموده كه خداى تعالى او را تسليت دهد و دل لطيف او را نگهدارى كند كه مبادا از شدت هم و حزن به حال اين جاهلان بدبخت دل آن بزرگوار پاره شود و قالب تهى كند.