ولادت امام حسن عليه السلام
شبي كه مقدرات يكسال عاشقي را در بين اهالي زمين به حراج ميگذارند و همه فرصت تاراج «كل امر» را دارند، همه به قدر بندگي محض، بزرگيشان را به رخ ميكشند و سهم هيچكس به يغما نميرود.
شبهاي كوفه هميشه- حتي درشب قدر- مهآلود است و مبهم، تا هيچ چشم نامحرمي مولا را با كولهباري از نان و عاطفه و خرما به تماشا ننشيند.
يا علي! تو آمدي تا پروردگار عالميان، حجت را بر خلق خويش تمام كند كه در عين قدرت، ميتوان چون فقرا زيست و بر مسند خلافت، ميتوان وصله بر پيراهن زد، آنقدر كه پيراهن به فرياد آيد. اي نشانه كامل اخلاص! تو را چه چيز جز لبخند رضايت خالقت راضي ميكرد! تو در آن خلوتهاي باشكوه، با خداي خود چه گفتي كه به تو صبر و پايداري كوهها را بخشيد و بخشندگي باران را!
تو با خداي خود چه گفتي كه تو را عزت عدالتطلبي و عدالتجويي بخشيد و پيوسته در اين راه استوارت داشت تا عاقبت نيز جان بر سر آن نهادي؟
يا علي! ما همه چيز را مديون توئيم، هر چند ذرهاي به آنچه تو خواستي و ميخواهي شباهت نداريم و اين دين، شرمندهمان نميكند كه دست كم دست و پايي بزنيم و تلاش كنيم كه شايسته ادعاي «محب تو بودن» باشيم.
يا علي! تو را به شكوه لحظات عارفانهات با محمد، خديجه، فاطمه، حسن، حسين، عباس، زينب، ابوذر، مقداد، سلمان، ميثم و ديگراني كه چشم اميدشان به استواري و مردانگي تو بود، خدايت را سوگند بده كه آبي بر چشمان خوابآلوده ما بزند و شبستان سرد تنهاييهاي جانكاه بشر را با نور معرفت و ايمان خود، گرما ببخشد، دلهايمان را يكي كند و… چه بگويم؟
وقتي نام كوفه و علي ميآيد، تمام شعرهاي شفاف آفرينش كبود ميشوند، «علي» روشنترين اتفاق خلقت ميماند و «كوفه» كبودترين حادثه هستي.
تقدير قدر براي ما آن ميشود كه شرمندهترين تيغ تحجر زلالترين لبخند را در محراب نور «رستگار» كند.
يا علي! از خدا بخواه به ما شايستگي فهم و درك جگري را كه براي جهل ما خونابه كردي و چشمي را كه براي ديدن بارقه اندكي از ايمان، به نگاه مرده ما دوختي، بدهد. خدا را چه ديدي؟ شايد كوير تشنه دلهاي ما نيز به باران عشق و طراوت معرفت و سرسبزي ايمان، آراسته شد، زان پيش كه مجالي نماند كه آدمي، آهي است و دمي!
چه غربتي است در شبي كه به وسعت هزاره ماه است. دلگيرتر از تمام ليالي ميشويم و بدون آنكه بخواهيم لبريز از دعا، قرآن به سر ميگيريم تا با ذكر «به علي» آنقدر تكثير شويم كه در آستانه تنگي نفس به رهايي برسيم.
صفحات: 1· 2