فرق مکر خدا با مکر بنده
وَمَكَرُوا وَمَكَرَاللّهُ وَاللّهُ خَيْرُالْماكِرينَ
فرق مكر خدا با مكر بنده چيست ؟
مكر بنده عبارت از فريب و خدعه است كه بندگان براى حفظ نفس خود و استيلاى بر غير و رسيدن به غرض فاسد خود مى نمايند.
yle="color: black;" lang="FA">واما مكر خداوند متعال عبارت است از يك نوع عقوبت و انتقام و قهر كه در مقابل عمل زشت بنده اش جارى مى فرمايد و آن عقوبت از طريقى است كه بر بنده مخفى باشد و نداند كه مورد قهر و انتقام است مثل املاءو آن مهلت دادن كفار و فساق است تا طغيان ايشان زياد شود و در نتيجه استحقاق عقوبتشان در آخرت زياد گردد:
(…اِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِيَزْدادُوا اِثْما…).(17)
و عن الرضا( عليه السّلام ):
وَاللّه ما عذبهم اللّه بشى ء اشد من الا ملاء
يعنى : به خدا سوگند! خداوند عقوبت نفرمود ايشان را به چيزى سخت تر از مهلت دادن (تا گناهشان زياد و در نتيجه عذابشان زيادتر شود
و نيز مانند استدراج كه عبارت از اين است كه هرگاه بنده اى گناه تازه نمايد، خداوند نعمت تازه به او بدهد تا در اثر اشتغال به نعمت ، خود را عاصى نبيند و استغفار نكند؛ چنانچه از حضرت صادق ( عليه السّلام ) مروى است هنگامى كه بنده اى مورد نظر و لطف خداوند است و به او اراده خير دارد، پس چنين بنده اى اگر گناهى كرد، دنبالش خداوند او را به ناراحتى مبتلا مى فرمايد تا استغفار را به او يادآورى كند و خود را از آن گناه پاك نمايد و هنگامى كه بنده اى از نظر لطف خداوند افتاد، پس گناهى كرد، خداوند به دنبالش نعمت تازه اى به او عنايت مى فرمايد و در نتيجه استغفار را فراموش مى كند و به آن گناه مداومت مى نمايد. اين است فرموده خداوند: درجه آنها را مى گيريم از جايى كه نمى دانند.
و اما وجه تسميه اين نوع عقوبت الهيه به مكر، چون شبيه است با مكر بندگان به يكديگر هرچند مكر بندگان با يكديگر براى حفظ نفس و ظلم و اين عقوبت الهى براى انتقام و عدل است و اين نوع عقوبت با استحقاق مورد (مكرشونده ) است و بالجمله شباهت در صورت عمل و اختلاف در غرض است و نيز مكر عباد در اثر عجز و كمى احاطه غالبا بى نتيجه مى ماند ولى اين نوع عقوبت الهيه در اثر تماميت قدرت و احاطه اش غرض حاصل مى شود و لذا خودش فرموده :
(…وَاللّهُ خَيْرُالْماكِرينَ).(19)
(…اللّهُ اءَسرَعُ مكرا…).(20)
(وَ اُمْلى لَهُمْ اِنَّ كَيْدى مَتينٌ).(21)
و يا چون عقوبت الهى در مقابل مكر بنده واقع مى شود، صحيح است عقوبت را هم مكر از طرف خدا گويند مثل :
(وَجَزاؤُا سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها…).(22)
يعنى :
پاداش بدى ، بدى مانند آن است .
و حال آنكه تلافى سيئه ، سيئه حقيقى نيست ؛ چون مجازات و عدل است ولى لفظا صحيح است كه گفته شود سزاى بدى ، بدى است و صحيح است كه گفته شود جزاى مكر بنده ، مكر با اوست هرچند مكر با او مكر مذموم نيست بلكه عدل است و لذا مكر بنده را به مكر بد (…وَلايَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّى ءُ اِلاّ بِاَهْلِهِ…)(23)تعبير فرموده است .
بايد دانست كه مكر و حيله به معناى چاره جويى و نقشه كشى و به دست آوردن اسباب خفيه است براى رسيدن به منفعت يا دفع مضرت و آن بر دو قسم است ، مكر خوب و رحمانى و مكر زشت و شيطانى مكر خوب آن است كه براى رسيدن به منفعت حلالى از راههايى درست نقشه كشى كند و يا اينكه براى جلوگيرى از رسيدن مضرت و زيان به خود يا ديگرى چاره جويى كند و براى نجات خود يا مظلومى ديگر از شر ستمگرى ، چاره انديشى كند وخلاصه چاره جويى به غرض صحيح ، عقلا و شرعا پسنديده و ممدوح است . مكر بد آن است كه به غرض شيطانى چاره انديشى كند مثل اينكه براى رسيدن به منفعت حرامى باشد يا رساندن زيان و ستم به مظلومى يا براى جلوگيرى از ظهور و اثبات حقى نقشه كشى كند.
آنچه گفته شد راجع به مكر آدمى است . و اما مكر الهى ، شكى نيست كه همان مكر صحيح و ممدوح است يعنى نقشه هاى شيطانى ستمكاران را باطل مى فرمايد، زيانهاى مكر آنها را به خودشان بر مى گرداند، دين و طرفداران آن را بر دشمنان غالب مى فرمايد.
ديگر آنكه مكر الهى ، مكر جزائى و ثانوى است يعنى در برابر مكر گنهكاران و ستم پيشه گان به آنها مكر مى فرمايد.
براى آشكار شدن معناى مكر الهى ، آياتى از قرآن مجيد كه در اين باره وارد شده است نقل مى گردد.
(وَمَكَرُوا وَ مَكَرَاللّهُ وَاللّهُخَيْرُالْماكِرِينَ).(24)
يعنى يهود و دشمنان مسيح ( عليه السّلام ) براى نابودى او و آيينش ، مكر كردند؛ يعنى نقشه كشيدند و با طرحهاى شيطانى خود مى خواستند جلو اين دعوت الهى را بگيرند و خداوند هم در برابر مكر آنها مكر فرمود؛ يعنى براى حفظ جان مسيح و آيينش ، تدبير كرد و چاره جويى نمود و نقشه هاى آنها نقش برآب شد و خداوند بهترين چاره جويان است .
شخصى به نام يهوداجزء حواريين حضرت مسيح ( عليه السّلام ) شد ولى منافق و در باطن جاسوس بود تا در شبى كه حضرت مسيح در محلى تنها بود و از حواريين كسى با او نبود، اين منافق ، يهود را با خبر كرد، شب تاريكى بود، يهودا را گفتند داخل شو و مسيح ( عليه السّلام ) را بيرون آور تا او را بكشيم ، چون يهودا وارد شد، خداوند مسيح ( عليه السّلام ) را نجات داد و چون يهودا او را نديد، به سوى يهود برگشت و خداوند او را به شكل مسيح نموده بود، لذا او را گرفتند و هر چه فرياد كرد من يهودا هستم نه مسيح ( عليه السّلام ) گوش به حرفش ندادند و بالا خره او را كشتند. و بعضى گفته اند يهودا شباهت زيادى به مسيح ( عليه السّلام ) داشت و در آن شب به جاى او دستگير و كشته شد.
(وَ اِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا
لِيُثْبِتُوكَ اَوْ يَقْتُلُوكَ اَوْ يُخْرِجُوكَ
وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُاللّهُ وَ اللّهُ خَيرُ الْماكِرينَ).(25)
يعنىو چون كفار مكر كردند با تو اى محمد( صلّى اللّه عليه و آله ) كه تو را حبس كنند يا بكشند يا تبعيد كنند و مكر مى كردند و خداوند هم مكر فرمود، پس مكر آنها را باطل نمود و تو را نجات داد و خداوند بهترين چاره جوها ست
بزرگان قريش در دارالندوه جمع شدند تا درباره از بين بردن حضرت محمد( صلّى اللّه عليه و آله ) انديشه كنند، ابوالبخترى گفت : بايد او را در خانه اى محبوس نمود و در را بر او محكم بست و از روزنه اى آب و نان به او رسانيد تا بميرد.
شيخ نجدى گفت : اين راءى باطل است ؛ زيرا بنى هاشم و ساير يارانش او را نجات خواهند داد.
هشام بن عمروگفت : بايد محمد( صلّى اللّه عليه و آله ) را بر شترى بست و در بيابان رها كرد تا از بى خوراكى بميرد.
شيخ نجدى گفت : حتما در راه به قبايل عرب برخورد مى كند و با فصاحتى كه دارد آنها را به خود جذب مى نمايد و نجاتش مى دهند و در نتيجه با آنها همدست شده با شما جنگ خواهد نمود.
ابوجهل گفت : راءى من آن است كه از هر قبيله اى يك نفر بطلبيم تا به اتفاق او را بكشند و خون او در قبايل منتشر شود و بنى هاشم با تمام قبايل محاربه نتوانند كرد به ناچار به گرفتن ديه (پول خون ) راضى مى شوند.
شيخ نجدى گفت : اين راءى درست است . و بعضى گفته اند اين نظر ابتدائا راءى شيخ نجدى بوده و همه او را تصديق كردند. پس ابوجهل از هر قبيله اى كسى را طلبيد و قرار دادند كه همگى دور خانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) در شب جمع شده ، سپس به داخل خانه ريخته و با هم او را بكشند؛ جبرئيل مكر قريش را به رسول خدا خبر داد و گفت امر خداوند است كه امشب از شهر مكّه خارج شوى ، پس رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) به اميرالمؤ منين فرمود: جاى من باش و در بستر من بخواب تا قريش جاى مرا خالى نبينند و به دنبال من نيايندپس از خانه بيرون شد و به سمت غار ثوررفت . قريش يك نفر جاسوس به خانه فرستادند خبر آورد كه آن حضرت در خانه و در بستر خوابيده است ، پس در آن شب اطراف خانه آن حضرت رامحاصره كردند، نزديك صبح همگى با اسلحه براى كشتن آن حضرت در خانه وارد شدند، اميرالمؤ منين از جاى برخاست و فرمود براى چه كار آمده ايد و چه كسى را مى خواهيد؟
گفتند: محمد را مى خواهيم ، بگو او كجاست ؟
فرمود:من نگهبان او نبودم . قريش بيرون شدند و به همراهى كسى كه رد پا را مى شناخت رفتند تا نزديك غار ثور رسيدند، به الهام خداوند عنكبوتها در غار، خانه درست كردند به طورى كه قريش گفتند اگر محمد داخل غار شده بود بايد اين تارهاى عنكبوتها پاره و خراب شده باشد، پس حتما محمد داخل غار نشده است پس برگشتند و رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) پس از سه روز به سمت مدينه هجرت فرمود.
از آنچه گفته شد دانسته شد معناى مكر مشركين و اينكه مكر شيطانى و ابتدايى و ستم بوده و مكر خدا جزائى و عين عدل بوده است .
منبع : 82 پرسش
آیت الله دستغیب