حاكميت ديني در عصر غيبت
نياز جامعه بشري ، به نظام اجتماعي و دستگاه حكومت مديريت از مسائل بديهي و مسلم است . گزارشهاي تاريخي و تحقيقات جامعه شناختي و نيز شواهد باستان شناسي ، همه گوياي اين واقعيت اند كه جوامعه بشري هيچگاه از نهاد حكومت و دستگاه رهبري و مديريت سياسي و اجتماعي جدا نبوده ، هرچند شكل وشيوه ي حكومت و رهبري متفاوت بوده است .
فلسفه ي نياز جامعه به حكومت اين است كه زندگي اجتماعي به وجود قانوني نيازمند است كه حدود وظايف و حقوق اجتماعي افراد را تعيين كند تا جامعه دچار تباهي و هرج و مرج نشود . از سوي ديگر ، قانون بدون پشتوانه ي اجرايي كارآيي لازم را ندارد ؛ زيرا با نبودن پشتوانه ، قانون شكنان به سادگي مي توانند از اجراي آن سرباز زنند ، از اين رو لازم است فرد يا گروهي بر اجراي قانون نظارت كرده و با به كارگيري تدابير و ابزارهاي لازم ، زمينه ي اجراي آن را فراهم آورند ؛ و اين همان نهاد حكومت است كه در حيات بشر به شكل هاي ساده و پيچيده معمول بوده است .
در انديشه ي سياسي اسلام نيز ، بر ضرورت حكومت تاكيد شده است تا آنجا كه اگر زمامدار شايسته يافت نشود و امر جامعه داير مدار اين باشد كه يا زمامداري ناشايست عهده دار تدبير امور جامعه گردد يا جامعه بدون حكومت ، به دست هرج و مرج سپرده شود ، فرض نخست رجحان دارد ، چنان كه امام علي u فرمود :
لابد للناس من امير برّ او فاجر
مردم ناگزير از فرمانروا هستند ، نيكوكار يا فاجر .
منبع : حاكميت ديني در عصر غيبت
نويسنده : حسن قاسميان