اول ذي الحجه ، آغاز موسم حج
07 آبان 1390 توسط بهالو
خدا خانه دارد ! فكر كن از اين ديوارها خسته شده باشي ، ازاينكه مداوم سرت مي خورد به محدوده هاي تنگ خودت به ديوارهايي كه گاهي خشت هايش را خودت آورده اي . فكر كن دلت هواي آزادي كرده باشد
، نه آن آزادي كه فقط مجسمه اي است و به درد سخنراني و شعار و بيانيه مي خورد . يك جور آزادي بي حد و حصر ، كه بتواني دستهايت را را از دو طرف باز كني ، سرت را بگيري بالاي بالا و با هيچ سقفي تصادم نكني . پاهايت بي وزن ، روي سيالي قرار بگيرد نه زمين سخت و غير قابل گذر . رهاي رها . نه اصلا به يك چيز ديگر فكر كن . فكر كن دلت از رنگها گرفته باشد ، از رياها ، تظاهرها ، چهره هاي پشت رنگها . دلت بي رنگي بخواهد ، فضاي شفاف يا بي رنگ . فكر كن يك حال غيرمنطقي بهت دست داده باشد كه هر استدلالي حوصله ات را سر ببرد . دلت بخواهد مثل بچه ها پاهايت را بزني زمين و داد بزني كه من « اين » را مي خواهم و منظورت از « اين » خدايي باشد كه همين نزديكي است . يك دفعه ميانه ات با خداي دور استدلاليون بهم خورده باشد . آنها به تو مي گويند « عزيزم ! ببين ! همان طور كه اين پنكه كار مي كند ، يعني نيرويي است كه اين پره ها را مي چرخاند . پس ببين جهان به اين بزرگي … پس حتما خدايي ، …. » فكر كن يه جورهايي حوصله ات از اين حرف ها سر رفته باشد . دلت بخواهد لمسش كني . مثل بچه هايي كه دوست دارند برق تووي سيم را هم تجربه كنند . دلت هواي خدايي را كرده باشد كه مي شود سر گذاشت روي شانه اش و غربت سالهاي هبوط را گريست . خدايي كه بشود چنگ زد به لباسش و التماس كرد . خدايي كه بغل باز مي كند تا در آغوشت بگيرد حتي صدايت مي كند : وسارعوا الي مغفره من ربكم … خدايي كه مي شود دورش چرخيد و مثل چوپان داستان موسي و شبان بهش گفت : «الهي دورت بگردم » بابا زور كه نيست ! من الان يه جوريم كه دلم نمي خواهد خدايم پشت سلسله ي علت و معلول ها ، ته يك رشته ي دور و دراز ايستاده باشد . مي خواهم همين كنار باشد . دم دست . نمي خواهم اول به يك عالمه كهكشان و منظومه و آسمان فكر كنم و بعد نتيجه بگيرم كه او بالاي سر همه شان ايستاده . خدا به آن دوري براي استدلال خوب است . من الان توو حال ضد استدلالم . خب حالا همه ي اين ها را فكر كردي . حالا فكر كن خدا روي زمين خانه دارد . خدا روي زمين خانه دارد و خانه اش از جنس ديوار نيست . از جنس فضاي باز است . بيت عتيق . سرزمين آزادي . تجربه ي نوعي رهايي كه هيچ وقت نداشته اي . حتي رهايي از خودت . خدا روي زمين خانه دارد . يك خانه ي ساده مكعبي . با هندسه اي ساده و عجيب . مي شود سرگذاشت روي شانه هاي سنگي آن خانه و گريست . حس كرد كه صاحب خانه نزديك است . مي شود پرده ي خانه را گرفت ، جوري كه انگار دامنش را گرفته اي . خانه اي بي رنگي ، خانه ي آزاد ، خانه ي نزديك ، بيت الله . حتي حسرتش هم شيرين است . منبع : خدا خانه دارد ( كتابهاي پرسمان 1)